مقاله
صحت مسح یا غَسل پا در وضو؟؟
نویسنده : حجت الاسلام محمدجواد پارسانیا
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه
*پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله)فرمودند:هرکه امامت علی را پس از من انکار کند مثل کسی است که در زندگیم پیامبری مرا انکار نموده و هر که پیامبری مرا منکر باشد مثل کسی است که ربوبیت پروردگار رامنکر است(امالی صدوق ص ۶۵۶).
شکر و سپاس از آن خداوندی است که ما را پیرو اهل بیت نبی مکرم اسلام(علیهم السلام)قرار داد و ما را از گمراهی نجات بخشید تا با تمسک کردن به دامان اهل بیت(علیهم السلام) راه حق الهی را بپیماییم و از علومی که خداوند متعال نزد آنها به ودیعه گذاشته است در راه هدایت شدن و هدایت کردن و مشخص کردن حق از باطل استفاده کنیم.*انشاءالله*
با توجه به اهمیتی که علوم اعتقادی دارند و انسان باید از اعتقاد و نظر صحیحی که دارد دفاع کند تا مبادا به مرور زمان و با تبلیغات سوء و خصمانه دیگران،عقیده بر حق،به فراموشی سپرده شود و بدعتها جایگزین شود،بنده در صدد این بر آمدم که مقالاتی استدلالی در مباحث فقهی که مورد اختلاف بین شیعه و اهل سنت است به رشته تحریر در آورم که انشاءالله مورد استفاده اهل تتبع و جستجوی حق قرار گیرد و صدقه جاریه ای برای حقیر باشد.
این مقاله در مورد جواب به این سوال است که آیا عمل شیعیان که در وضو پا را مسح میکنند صحیح است و مطابق با اوامر اسلامی است یا عمل اهل سنت که پا را میشویند؟
چند نکته مهم:
۱-تمام استدلالهای بنده یا از قرآن یا از کتب اهل سنت میباشد و برای اینکه حجت بر مخالفین تمام باشد هیچ استدلالی را از کتب شیعه نیاوردم.
۲-آدرس منابع اهل سنت را به گونه ای آوردم که دست یافتن به آن دشوار نباشد.
۳-جمله صلی الله علیه و اله یا تحیات دیگر از بنده است نه از اهل سنت.
۴-در این مقاله بنا بر اختصار است و مفصل نمیباشد.
۵-سعی شده عبارات عربی به فارسی ترجمه شود تا دوستانی که آشنا به زبان عربی نیستند هم بتوانند از این مقاله استفاده کنند.
شروع مبحث:
یا أیها الذین آمنوا إذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم الی المرافق و امسحوا برؤسکم و أرجلکم الی الکعبین….(مائده ۶ )
-قرآن،مهیمن بر سایر کتب آسمانی است* به این معنا که قرآن،حافظ و امین و تکمیل کننده -اصول کتب آسمانی پیشین است
همانطور که در قرآن است{و انزلنا الیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه (مائده۴۸)}
پس یقیناً و بهطریقاولی قرآن مهیمن است بر روایاتی که از حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)وارد شده که گروهی از آنان امر به غسل پا میکنند(بر فرض صحتشان) و گروهی امر به مسح میکنند.*
و همچنین این روایت ذیل،کلام ما را تائید میکند:
*قال الرازی:قال النبی(صلی الله علیه و اله)اذا روی عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فان وافقه فاقبلوه و إلّا فردوه(تفسیر الکبیرج۱۱ص ۳۰۷ چاپ بیروت ۱۴۲۰ دارالتراث العربی)*
ترجمه:فخر رازی از حضرت رسول(صلی الله علیه واله)روایت کرده که فرمودند هر زمان که حدیثی از من برای شما گفته شد آن را بر کتاب خدا عرضه کنید اگر مطابق با قرآن بود آن را بپذیرد و گرنه آن را رد کنید.
پس روشن شد که روایات در این باب نباید با قرآن معارضه داشته باشند. .
اما مطلب مهمتر اینکه صحت مسح یا غسل مرهون این است که بدانیم عامل اعرابی در أرجلکم چیست؟
آیا عامل فاغسلوا است(که در این صورت شستن صحیح است)یا وامسحوا(که در این صورت مسح صحیح است)
به چند دلیل محکم معلوم میشود که مسح صحیح است:
ادله:
۱-وجدان.
وجدان انسانی که از تعصبات به دور باشد و قصدش پیدایش و پیمودن راه حق باشد حکم میکند که عامل در اینجا وامسحوا میباشد
این مطلب برای کسی که کمترین اطلاعی از لغت عرب و آشنایی با قرآن داشته باشد واضح و روشن است کالشمس بل اوضح این دلیل را گروهی از اهل علم مطرح کردند.
*البته به نظر میرسد صحیح است که وجدان قابلیت داشته باشد تا بتواند مؤید واقع شود اما نمیتوان از این امر برای خصم بهعنوان دلیل استفاده کرد چونکه گاهی خصم قصدش و غرضش جدل است نه واضح شدن حقیقت و به راحتی میتواند آن را انکار کند و اگر نگوییم وجدان همان تبادر است لااقل میتوان گفت که وجدان و تبادر در اصل و ریشه واحدند و وجدان مثل تبادر است که در مباحث فقهی و اصولی هرکدام از طرفین خصم از آن بهعنوان دلیل استفاده میکنند ولی به نظر میرسد که تبادر یا همان وجدان نمیتواند دلیل برای خصم باشد بلکه بهعنوان مؤید میتواند مورداستفاده قرار گیرد همانطور که دیدهشده در خیلی از مباحث علمی بااینکه مبحث برای عالم بالقطع روشن است ولی از دلیل تبادر استفاده نمیکنند چه اینکه استفاده کردن از وجدان و تبادر باعث میشود که استحکام صحیح بودن مطلب برای مخاطب سست شود.*
۲- أرجلکم باید عطف بر عامل قریب خودش شود(برؤسکم)نه عامل بعیدش(وجوهکم).
مثلاً وقتی میشنویم:احب زیداً و عمرواً و مررت بخالدٍ و بکر،همه کسانی که کمترین آشنایی با لغت عرب داشته باشند حکم میکنند که عامل بکر،مررت است و عطف بر خالد شده است نه اینکه عطف بر عمرو شده باشد.و آیه هم مثل همین مثال واضح است.
ما برای اتمام حجت،از کتب علمای اهل سنت در این مورد شاهد میآوریم:
*قال النووی:فظهر أنّه یجوز أن یکون عامل النصب فی قوله:وأرجلکم هو قوله تعالى: وامسحوا قوله تعالى: فاغسلوا فإذا اجتمع العاملان على معمول واحد کان الأولى إعمال الأقرب. (مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید ج ۱ ص ۲۵۴ –دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷)*
ترجمه:ظاهر شد که جایز است عامل نصب در و ارجلکم،وامسحوا باشد و فاغسلوا.و زمانی که دو عامل بر معمول واحدی تنازع کنند اولویت در إعمال عامل قریب است نه بعید.
*قال ابن جوزی:وجه العاملین إذا اجتمعا: أن یحمل الکلام على الأقرب منهما دون الأبعد (زاد المسیر فی علم التفسیر ج ۱ ص ۵۲۲-دارالکتاب العربی-بیروت-۱۴۲۲)*
ترجمه:ابن جوزی میگوید:دو عامل زمانی که بر معمول واحد اجتماع و تنازع کردند،عاملی که نزدیکتر به معمول است باید در معمول عمل کند نه عامل دورتر.
نکته:در اثبات مطلوب فرقی نمیکند که أرجلکم را به کسر لام بخوانیم یا به نصب زیرا بنا بر قرائت کسر که دلیلش در فوق توضیح دادیم و اگر به نصب لام قرائت شود باز هم دال بر وجوب مسح میکند به این دلیل که عطف بر محل برؤسکم میشود و محل برؤسکم هم منصوب است به علت اینکه برؤسکم مفعول به است برای وامسحوا و عطف بر محل کردن در عربی یک قاعده متعارف و مقبولی است.
(برای آشنایی به عطف بر محل به کتب نحوی مراجعه شود مثل مغنی اللبیب ج ۲ ص ۴۷۴)
قال ابوحیان:ارجلکم قرىء بالجر عطفا على رؤوسکم و قرىء بالنصب عطفا على موضع رؤوسکم، فاقتضى ظاهر ذلک مسح الرجلین (نهر المارد ج۱ ص ۵۵۸-دارالجنان-بیروت-۱۴۰۷)
ترجمه:ابوحیان میگوید:مجرور شدن ارجلکم بخاطر عطف بر رؤسکم است و منصوب شدن آن بخاطر عطف بر محل رؤسکم است پس اقتضای ظاهر آیه مسح پاها است.
*قال نووی:أما القراءه بالنصب إما معطوفه علی الرؤوس لأنّه فی محل النصب و العطف علی الظاهر و علی المحل جائز کما هو مذهب مشهور للنحاه (مراح لبید معنی القرآن المجید ج ۱ص ۲۵۴ دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷)*
ترجمه:نووی میگوید:اما نصب ارجلکم یا بخاطر عطف کردن بر رؤوس است بخاطر اینکه رؤوس محلا منصوب است و عطف کردن بر ظاهر و بر محل جائز است و این مشهور است نزد نحویون.
نکته:بعضی ها قائلند که بنا بر نصب،فاغسلوا عطف بر وجوهکم میشود ولی این سخن اشتباه است.
قال ابوحیان:و من ذهب إلى قراءه النصب فی وأرجلکم عطف على قوله: فاغسلوا وجوهکم و أیدیکم، و فصل بینهما بهذه الجمله التی هی قوله:و امسحوا برؤوسکم، فقوله بعید لأن فیه الفصل بین المتعاطفین بجمله إنشائیه *(تفسیر النهر الرماد ج۱ ص۵۵۸دارالجنان-بیروت ۱۴۰۷)*
ترجمه:کسانی که ارجلکم را منصوب میخوانند بنا بر اینکه عطف باشد بر فاغسلوا،این عمل اشتباه است به علت اینکه بین معطوف و معطوف علیه بهوسیله امسحوا برؤسکم فاصله شده است و فصل بین معطوف و معطوف علیه به جمله انشائیه بعید از صحت است.
*قال نووی:{در ادامه جمله قبلی نووی}حتى إنّ بعضهم لا یجوز أن یکون العامل فاغسلوا لما یلزم علیه من الفصل بین المتعاطفین بجمله مبینه حکما جدیدا لیس فیها تأکید للأول و لیست هی اعتراضیه فوجب أن یکون عامل النصب فی قوله:َ وارجلکمهو قوله: وامسحوا فتدل هذه الآیه على وجوب مسح الأرجل، لکن الأخبار الکثیره وردت بإیجاب الغسل و هو مشتمل على المسح(مراح لبید معنی القرآن المجید ج۱ص ۲۵۴ دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷)*
ترجمه:….حتی بعضی جایز ندانستند که فاغسلوا عامل باشد به علت اینکه لازم میآید فاصله شدن بین معطف و معطوف علیه بهواسطه جمله ای که حکم جدید را بیان میکند و اعتراضیه هم نیست پس لازم است که عامل نصب در أرجلکم،فامسحوا باشد پس این آیه دلالت میکند بر وجب مسح ولی اخبار دلالت بر وجوب غسل میکنند که مسح را هم شامل میشود.
*قال خفاجی:قیل على أیدیکم بناء على أنّ العطف على الأوّل أو الثانی إذا تعدّد المعطوف علیه لکنه أورد علیه أنّ فیه الفصل بین المعطوف، و المعطوف علیه بجمله لیست اعتراضیه (عنایه القاضی وکفایهالراضی ج ۳ ص ۴۳۵-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷)*
ترجمه:خفاجی میگوید:…….به این کلام اشکال شده که بهواسطه این عمل فصل بین معطف و معطوف علیه بهواسطه جمله ای غیر معترضه واقع میشود.
نکته:گفته شده *(از جمله قائلین:شیخ محمدعلی صابونی در کتاب تفسیر آیات الاحکام ج۱ ص ۳۸۵-دار الکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۵ و ابوعبیده در کتاب مجاز القرآن ج۱ ص ۱۵۵-مکتبه الخانجی-قاهره ۱۳۸۱)* مجرور شدن ارجلکم بخاطر همجواری با برؤسکم است نه اینکه عطف بر رؤسکم شده تا عاملش امسحوا باشد تا دال بر مسح باشد
جواب:
بخاطر اتمام حجت جواب را از کلام علمای اهل سنت نقل میکنیم:
قال علاءالدین البغدادی فی تفسیرالخازن:أما من جعل کسر اللام فی الأرجل على مجاوره اللفظ دون الحکم واستدل بقولهم:جحر ضب خرب وقال الخرب نعت للجحر لا للضب و إنما أخذ إعراب الضب للمجاوره فلیس یجید لأن الکسر على المجاوره إنما یحمل لأجل الضروره فی الشعر أو یصار إلیه حیث یحصل الأمن من الالتباس لأن الخرب لا یکون نعتا للضب بل للجحر و لأن الکسر بالجوار إنما یکون بدون حرف العطف.أما مع حرف العطف فلم تتکلم به العرب *(تفسیر الخازن ج ۲ص۱۷ درالکتب العلمیه-بیروت ۱۴۱۵)*
خلاصه ترجمه:کسانیکه لام در ارجل را کسر داده اند بنابر مجاورت،عملشان اشتباه است چونکه اولا:کسر بنا بر مجاورت در دو جا انجام میشود ۱-شعر ۲-اشتباه صورت نگیرد و این دو صورت در آیه نیست.ثانیا:کسر دادن بنا بر مجاورت در صورتی است که حرف عطفی نباشد اما با وجود حرف عطف اصلاً عرب تکلم نکرده است و در آیه هم حرف عطف موجود است.پس در آیه کسر بنا بر مجاورت صحیح نمیباشد.
*قال النحاس:هذا القول غلط عظیم لأن الجوار لایجوز فی الکلام أن یقاس علیه و إنما هو غلط *(اعراب القرآن ج ۱ص۲۵۹-دارالکتب العلمیه-بیروت ۱۴۲۱)*
ترجمه:این سخن اشتباه بزرگی است چونکه مجاورت در این کلام جایز نیست و غلط است.
بیان مطلب:این استدلالی بود که بصورت اختصار ولی جامع و کامل مسح را اثبات کرد و سعی شد در این استدلال از کلام علمای بزرگ اهل سنت آورد شود تا اتمام حجت بر علیه کسی باشد که قصد پیمودن راه لجاج را دارد. “والسلام علی من اتبع الهدی”
اما گروهی یا عمدا و بخاطر تعصب یا بخاطر جهالت،اجتهاد در مقابل نص کردند
و یا بخاطر استحسان،غسل را برگزیده اند و این یعنی نظر خودشان را بر نظر
خداوند مقدم کردند و از آیه قرآن تمرد کردند که میفرماید:یا أیها الذین آمنوا
لاتقدّموا بین یدی الله و رسوله و اتقوا الله إنّ الله سمیع علیم(حجرات ۱)
ما در اینجا مهمترین استدلالات آنها را بر وجوب غسل میآوریم و جواب میدهیم انشاءالله:
۱- نسخ مسح در آیه.
*قال ابن عاشور:یکون مسح الرجلین منسوخا بالسنه (تفسیر التحریر و التنویرج ۵ ص۵۲-موسسه التاریخ-بیروت)*
ترجمه:آیه مسح پاها بهوسیله روایات نسخ شده.
جواب:
اولا:قرآن فقط بهوسیله سنت قطعیه نسخ میشود و حال آنکه روایات وارده در باب غسل معارض است با روایات در باب مسح و*این تعارض نشان دهنده این است که روایات غسل قطعیه نیستند.و اینکه فقط سنت قطعیه میتواند قرآن را نسخ کند(مع قطع النظر از علتهایی که اهل علم ذکر کردند)بحکم عقل است چونکه قرآن قطعی میباشد و عقل حکم میکند که فقط ادله قطعی میتواند حکم قطعی سابق را نسخ کند.*
ثانیا:اگر این سوره نسخ شده بود معنا نداشت که صحابه عمل مسح را انجام دهند و حال آنکه میبنیم بعضی از صحابه مسح میکردند که بعداً نامشان ذکر میشود.
ثالثاً:بسیاری از علمای اهل سنت هم قائلند به اینکه سوره مائده نسخ نشده است:
*قال رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی خطبته یوم حجه الوداع قال:یا أیها الناس إن سوره المائده من آخر القرآن نزولا فأحلواحلالها و حرّموا حرامها(الکشف و البیان فی تفسیر القرآن ج ۴ص ۵-دارإحیا التراث العربی-بیروت-۱۴۲۲)*
ترجمه:حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)در خطبه ای در حجه الوداع فرمودند:ای مردم سوره مائده آخرین سوره ایست که نازل شده پس حلالش را حلال شمارید و حرامش را حرام شمارید.
عن جبیر نفیر قال:دخلت علی عائشه رضی الله عنها فقالت:هل تقرا سوره المائده؟فقلت:نعم.قالت:إنها من آخر ما أنزل الله علی نبیه،فما وجدتم فیها من حلال فاستحلّوه و ما وجدتم فیها من حرام فحرّموه*(تفسیر بحرالعلوم{سمرقندی}ج ۱ ص ۳۴۶-دارالفکر-بیروت)*
ترجمه:جبیر نفیر نقل میکند که رفتم نزد عایشه و عایشه به من گفت آیا سوره مائده را خواندی ؟گفتم آری عایشه گفت:این سوره آخرین سوره ایست که خداوند بر پیامبرش نازل کرده پس هر حلالی را که در آن یافتید حلال شمارید و حرامش را حرام شمارید.
*نکته:همانگونه که در دو روایت فوق ذکر شد،هم حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) و هم عایشه امر کردند که به دستوراتی که در سوره مائده ذکر شد باید عمل کرد و به آیات آن تمسک کنیم و این روایات با قائل به نسخ شدن سوره مائده سازگار نیست پس دلیلی بر نسخ سوره مائده وجود ندارد.*
قال النحاس:عن أبی اسحاق عن أبی میسره قال:لم ینسخ من المائده شی *(کتاب الناسخ والمنسوخ ص ۱۱۰- دارالکتب الثقافیه-بیروت-چاپ دوم)*
ترجمه:نحاس میگوید:أبی میسره نقل میکند که از سوره مائده چیزی نسخ نشده.
*قال الشعبی:لم ینسخ من هذه السوره غیر قوله و لاالشهر الحرام و لا الهدی و لاالقلائد (تفسیر بحرالعلوم ج ۱ ص ۳۴۶-دارالفکر-بیروت)*
*توجه:قول شعبی اگر چه میگوید این سوره نسخ شده(که البته ثابت شده قرآن اصلا نسخ نشده و استثناء او صحیح نیست)ولی او قائل است که آیه ششم سوره مائده که مورد بحث مااست نسخ نشده پس میتوان بهوسیله این قول،مدعایمان را اثبات کنیم*
ترجمه:شعبی میگوید:از سوره مائده آیه ای نسخ نشده مگر آیه لا الشهر الحرام و لا الهدی و لاالقلائد.
*قال القونوی: أراد المصنف(البیضاوی)بنقل هذا الحدیث إنّ هذه السوره محکمه لا ناسخ لها من الایات و ومعلوم عدم وجود الحدیث الناسخ(حاشیه القونوی علی تفسیر البیضاوی-ج ۷ ص ۴۰۵-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۲۲)*
ترجمه:مصنف (آقای بیضاوی)از نقل این حدیث این را اراده کرده که سوره مائده از محکمات است و هیچ آیه ای از آن نسخ نشده است و معلوم است حدیثی که این سوره را نسخ کند وجود ندارد( شاید منظورشان حدیث صحیح باشد)
۲- تعارض و تساقط
*آلوسی در کتاب تفسیرش اشکالی وارد میکند که به علت طولانی بون کلامش ما خلاصه آن را ذکر میکنیم و اهل علم برای دیدن اصل کلام میتوانند به تفسیرش مراجع کنند و اما اشکال او:آیه دو قرائت متواترمتعارض دارد(نصب و جر) پس همچنان که اصولیون در باب تعارض گفتند باید به مرجات مراجعه کنیم و مرجح در اینجا،سنت و اخبار دال بر غسل است (تفسیر روح المعانی ج۳ ص۲۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۵)*
جواب:چقدر عجیب است که ایشان آیه را در حکم متعارضین قرار داده و حال آنکه آیه امر واحدی را دنبال میکند و آن مسح کردن رجلین است چونکه ارجلکم بنا بر هر دو قرائت عطف بر رؤسکم میشود حال یا عطف بر محل یا عطف بر لفظ همانگونه که قبلا توضیح دادیم و از کلام اهل سنت استدلال آوردیم.
۳- الغسل یشمل المسح:
*قال آلوسی: لو فرض أن حکم اللّه تعالى المسح على ما یزعمه الإمامیه من الآیه فالغسل یکفی عنه و لو کان هو الغسل لا یکفی عنه. فبالغسل یلزم الخروج عن العهده بیقین دون المسح (تفسیر روح المعانی ج ۳ ص ۲۵۰-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۵)*
ترجمه:بر فرض که از آیه بر میآید حکم خداوند مسح است پس غسل کفایت میکند از مسح و غسل شامل مسح میشود اما اگر حکم الله غسل باشد،مسح کفایت نمیکند پس اگر غسل انجام شود یقینا تکلیف را انجام دادیم.
قال جصاص:الدلیل على أن المراد الغسل دون المسح اتفاق الجمیع على أنه إذا غسل فقد أدى فرضه و أتى بالمراد و أنه غیر ملوم على ترک المسح فثبت أن المراد الغسل *(احکام القرآن-ج ۳ ص ۳۵۰-داراحیاء التراث العربی-بیروت-۱۴۰۵)*
ترجمه:دلیل بر اینکه مراد از آیه غسل است نه مسح این است که اجماع وجود دارد بر اینکه اگر غسل را انجام دهیم،واجب انجام شده و مذمت بر ترک مسح نمیشود.
البته آقای جصاص در ادامه مطلب فوق میگوید که این آیه مجمل است پس باید غسل کرد.
جواب :اولا :آیه مجمل نمیباشد بلکه از واضحات است که منظور آیه مسح است و شاید تعصبات بی جا باعث اجمال آیه بر ایشان شده.
ثانیا:از واضحات از که غسل شامل مسح نمیشود به علت اینکه غسل در اینجا یعنی اساله الماء علی العضو و مراد از مسح در اینجا امرار الید علی العضو بالبلل المبتقی فی الید همانطور که در کتب لغات بین این دو لفظ فرق گذاشتند.
ترجمه:غسل یعنی جاری کردن آب بر عضوی از وضو و مسح یعنی:کشیدن
دست بر عضو با رطوبتی که در دست باقی مانده است.
*قال ابن عاشور:هذا الاطلاق إن صح لایصح أن یکون مرادا هنا لأن القرآن فرّق فی التعبیر بین الغسل و المسح (تفسیر التحریر و التنویرج ۵ ص۵۲-موسسه التاریخ-بیروت)*
ترجمه:ان عاشور میگوید:این اطلاق{غسل شامل مسح میشود}اگر صحیح باشد،قطعا مراد قرآن در اینجا این نیست چونکه قرآن بین مسح و غسل فرق گذاشته است.
*قال ابن زهره:والغسل إساله الماء علی العضو و إمراره علیه، و المسح إمرار الید المبلله بالماء علیه (زهره التفسیر ج ۴ ص ۲۰۴۹-دارالفکر-بیروت)*
ثالثا: ایشان گفت وقتی غسل را انجام میدهیم بالاتفاق،واجب را انجام میدهیم،این سخن اشتباه است چون از صحابه و تابعین بودند کسانی که مسح میکردند که بعدا اسامی انان ذکر میشود.
گوهر:از آنجا که خداوند متعال دینش را از انحرافات حفظ میکند تا انسانها بدون حجت بر علیه خداوند راه سعادت را بپیمانند(همانگونه که این مطلب را عقل سلیم تائید میکند)در کتب اهل سنت روایاتی مبنی بر مسح ذکر شده که ما برای اتمام حجت از کتب خودشان این روایات را ذکر میکنیم انشاءالله:
*۱-عن عباد بن تمیم عن أبیه قال:رأیت رسول الله (صلی الله علیه و اله)توضأ و مسح بالماء علی لحیته و رجلیه (کنزالعمال ج۹ ص ۴۲۹ ح ۲۶۸۲۲-مکتبه التراث الاسلامی-حلب-۱۳۹۱)*
ترجمه:عباد بن تمیم از پدرش نقل میکند که رسول خدا )صلی الله علیه وآله)را دیدم که وضو گرفت و با آب ریش و پاهایشان را مسح کردند.
*در کنزالعمال ذکر شده که رجال این روایت ثقه هستند*
۲-*ابن عباس:إنّ الناس أبوا إلّا الغسل و لا أجد فی کتاب الله إلا المسح (سنن الترمذی ج ۱ ص ۱۵۶-دار احیاء الکتب العربیه-۱۳۷۲-ذیل حدیث ۴۵۸-،،،کنزالعمال ج۹ ص ۴۳۲-ح ۲۶۸۳۷مکتبه التراث الاسلامی-حلب-۱۳۹۱)*
ترجمه:ابن عباس میگوید:مردم فقط غسل را انجام میدهند ولی من نیافتم در کتاب خدا مگر مسح را.
۳-*عن ابن عباس:وامسحوا برؤسکم و ایدیکم الی الکعبین.قال:هو المسح (تفسیرالقرآن العظیم{ابن کثیر}ج ۶ ص ۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹)*
ترجمه:از ابن عباس نقل شده در مورد وامسحوا برؤسکم و ایدیکم الی الکعبین.گفت:مسح کردن است.
۴-*قال عامر الشعبی:نزل جبریل بالمسح. (الجامع الاحکام{قرطبی}ج ۶ ص ۹۱-ناصر خسرو-تهران-۱۳۶۴شمسی،،،تفسیر الطبری ج ۶ ص ۸۲-دار المعرفه-بیروت-۱۴۱۲ ،،،تفسیرالقرآن العظیم{ابن کثیر}ج ۶ ص ۴۷-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹،،،کنزالعمال-ج ۹ ص ۴۳۴ح ۲۶۸۵۱-مکتبه التراث الاسلامی-حلب۱۳۹۱)*
ترجمه:عامر شعبی میگوید:جبرئیل مسح را نازل کرد.(به این معنا که حضرت جبرئیل آیه ای را که مشتمل بر مسح بوده و حکم مسح را میرسانده نازل کرده نه غسل را.)
۵- قرطبی میگوید:کان عکرمه یمسح رجلیه و قال لیس فی الرجلین غسل إنما نزل فیهما المسح.
*(الجامع الاحکام ج ۶ ص ۹۱-ناصر خسرو-تهران-۱۳۶۴ شمسی،تفسیر الطبری ج ۶ ص ۸۲-دار المعرفه-بیروت،،،تفسیرالقرآن العظیم ج ۶ ص ۴۷-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹)*
ترجمه:قرطبی میگوید:عکرمه پاهایش را مسح میکرد و میگفت حکم پاها غسل نیست و حکم ناز ل شده فقط مسح است.
۶- قال موسی بن انس لأنس و نحن عنده:یا أباحمزه،إنّ الحجاج بالأهواز و نحن معه،فذکر الطهور فقال:فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم و امسحوا برؤسکم و أرجلکم، وإنه لیس شیء من بنی آدم أقرب من خبثه من قدمیه،فاغسلوا بطونهما و ظهورهما و عراقیبهما،فقال انس:صدق الله و کذب الحجاج،قال الله تعالی:وامسحوا برؤسکم و أرجلکم. *(تفسیر القرآن العظیم ج ۳ ص ۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹،،،جامع الاحکام ج ۶ ص ۹۱-ناصر خسرو-تهران۱۳۶۴ش،،،سنن بیهقی ج ۷ ص۱۱۷ ح ۳۳۹-دارالکتب العلمیه-۱۴۱۴)*
خلاصه ترجمه:موسی بن انس گفت:حجاج در اهواز برایمان سخنرانی کرد و این آیه راخواند:فاغسلوا…. و پاهای انسان به خبث و نجاست وکثیفی نزدیکتر است پس بطن و ظاهر و عراقیب پاها را بشویید.انس گفت:خدا راست گفت وحجاج دروغ گفت و آیه را خواند فاغسلوا…(به این معنا که خداوند امر به مسح کرده ولی حجاج امر به شستن کرد)
۷-*عن النزال بن سبره قال:رأیت علیاً صلّی الظهر ثم قعد للناس فی الرحبه ثم
أتی بماء فغسل وجهه و یده ثم مسح برأسه و رجلیه (محاسن التاویل ج ۴ ص
۶۲-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۸)*
ترجمه:نزال بن سبره نقل میکند:علی(علیه السلام)را دیدم که نماز ظهر را
خواند سپس نشستند در میان مردم و آبی را طلب کردند و صورت و
دستانشان را شستند و سر و پاهایشان را مسح کردند.{رحبه:میدان-فضای سبز-
زمین فراخ}
۸*-قال قتاده:افترض الله غسلتین و مسحتین (المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب
العزیز ج ۲ ص ۱۶۳-دارالکتب العلمیه-بیروت)*
ترجمه:قتاده میگوید:خداوند دو شستن و دو مسح واجب کرده است{مراد از دو
غسل،شستن صورت و دستان است و مرا از دو مسح،مسح سر و پاها است}
نکته:چونکه بنای این مقاله بر اختصار است به همین تعداد از روایات بسنده میکنیم اما با مراجعه به کتب تفسیری و روایی اهل سنت میتوان به روایات متعددی که مسح را ثابت کند دست پیدا کرد.
**انشاءالله خداوند ما را از لجوجان قرار ندهد**
” والسلام علی من اتبع الهدی”
۱۷/۱۲/۱۳۹۲ش
منابع:
۱- سوره مائده ۶
۲- سوره مائده ۴۸
۳- سوره حجرات ۱
۴- تفسیر الکبیر ج۱۱ص ۳۰۷ چاپ بیروت ۱۴۲۰ دارالتراث العربی.
۵- مراح لبید لکشف معنی القرآن المجید ج ۱ ص ۲۵۴ –دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷٫
۶- زاد المسیر فی علم التفسیر ج ۱ ص ۵۲۲-دارالکتاب العربی-بیروت-۱۴۲۲٫
۷- مغنی اللبیب ج ۲ ص ۴۷۴٫
۸- نهر المارد ج۱ ص ۵۵۸-دارالجنان-بیروت-۱۴۰۷٫
۹- عنایه القاضی وکفایهالراضی ج ۳ ص ۴۳۵-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۷٫
۱۰- کتاب تفسیر آیات الاحکام ج۱ ص ۳۸۵-دار الکتب العلمیه-بیروت۱۴۱۵
۱۱- مجاز القرآن ج۱ ص ۱۵۵-مکتبه الخانجی-قاهره ۱۳۸۱٫
۱۲- تفسیر الخازن ج ۲ص۱۷ درالکتب العلمیه-بیروت ۱۴۱۵٫
۱۳- اعراب القرآن ج ۱ص۲۵۹-دارالکتب العلمیه-بیروت ۱۴۲۱٫
۱۴- تفسیر التحریر و التنویرج ۵ ص۵۲-موسسه التاریخ-بیروت.
۱۵- الکشف و البیان فی تفسیر القرآن ج ۴ص ۵-دارإحیا التراث العربی-بیروت-۱۴۲۲٫
۱۶- تفسیر بحرالعلوم{سمرقندی}ج ۱ ص ۳۴۶-دارالفکر-بیروت
۱۷- کتاب الناسخ والمنسوخ ص ۱۱۰- دارالکتب الثقافیه-بیروت-چاپ دوم
۱۸- حاشیه القونوی علی تفسیر البیضاوی-ج ۷ ص ۴۰۵-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۲۲٫
۱۹- تفسیر روح المعانی ج۳ ص ۲۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۵٫
۲۰- تفسیر روح المعانی ج ۳ ص ۲۵۰-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۵
۲۱- احکام القرآن-ج ۳ ص ۳۵۰-داراحیاء التراث العربی-بیروت-۱۴۰۵
۲۲- زهره التفسیر ج ۴ ص ۲۰۴۹-دارالفکر-بیروت
۲۳- کنزالعمال ج۹ ص ۴۲۹ ح ۲۶۸۲۲-مکتبه التراث الاسلامی-حلب-۱۳۹۱
۲۴- سنن الترمذی ج ۱ ص ۱۵۶-دار احیاء الکتب العربیه-۱۳۷۲-ذیل حدیث ۴۵۸
۲۵- کنزالعمال ج۹ ص ۴۳۲-ح ۲۶۸۳۷مکتبه التراث الاسلامی-حلب-۱۳۹۱
۲۶- تفسیرالقرآن العظیم{ابن کثیر}ج ۶ ص ۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹
۲۷- الجامع الاحکام{قرطبی}ج ۶ ص ۹۱-ناصر خسرو-تهران-۱۳۶۴ شمسی
۲۸- تفسیر الطبری ج ۶ ص ۸۲-دار المعرفه-بیروت-۱۴۱۲
۲۹- تفسیرالقرآن العظیم{ابن کثیر}ج ۶ ص ۴۷-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹
۳۰- کنزالعمال-ج ۹ ص ۴۳۴ح ۲۶۸۵۱-مکتبه التراث الاسلامی-حلب۱۳۹۱
۳۱- تفسیر الطبری ج ۶ ص ۸۲-دار المعرفه-بیروت
۳۲- تفسیر القرآن العظیم ج ۳ ص ۴۶-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۹
۳۳- سنن بیهقی ج ۷ ص۱۱۷ ح ۳۳۹-دارالکتب العلمیه-۱۴۱۴
۳۴- محاسن التاویل ج ۴ ص ۶۲-دارالکتب العلمیه-بیروت-۱۴۱۸
۳۵- المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز ج ۲ ص ۱۶۳-دارالکتب العلمیه-بیروت