پیشنهاد مطالعه
خانه > مقالات فارسی > مهدویت > امام قائم مهدی در آینه قرآن > امام قائم مهدی در آینه قرآن جلسه سی و ششم

امام قائم مهدی در آینه قرآن جلسه سی و ششم

ادامه کِبرورزی

“إستکبارًا فی الأرضِ و مکر السیّئِ ولایحیق مکر السّئِ إلّا بأهلههجوم به منزل إمام و مُهر و موم کردن بعض أتاقها به عنوان اتاقهای اموال إمام و سپس تقسیم آن بین جعفر برادر آقا و مادر معظّم له برای إلقاء این امرکه إمام فرزند ندارد که در اینجا حضرت پیامی خطاب به شیعیانش صادرکردند و در پس ذکر هجوم ظالمانه ی دشمن به منزلشان فرمودند:”وفی ابنه رسول الله لی أسوه” و در وجود دختر رسول الله برای من سرمشقی  أست؛ آری مادرش در هجوم به منزلش چگونه صبرکرد. إمام عصر نیز این چنین کرد و سیُردی الجاهل رداءه عمله و بزودی بر تن جاهل ردای عملش پوشیده خواهدشد (و یا عمل پستِ جاهل او را هلاک خواهدکرد) ولکن معتمد عبّاسی نسبت به خود إمام زمان کاری نتوانست بکند، زیرا وزیر أعظمش در این غوغا سالاری بمُرد و نیز در بصره فتنه ی صاحب زنج که دست به قتل عامِ مردم زد خلیفه را شدیداً گرفتارکرد و در نتیجه بر أساس بعض گزارش ها مادر امام زمان را پس از دو سال حبس آزاد کردند .

هجوم برای دستگیری إمام زمان(ع)

بهر انجام معتمد عبّاسی توطئه اش نافرجام و نقشش برآب درسال ۲۷۹ هجری قمری از دنیا رفت و معتضد عبّاسی زمام خلافت را به عهده گرفت. او در سر فکر قتل إمام را می پروراند.

مأمورِیّت فوق سرِّی برای دستگیری امام عصر عج

در نتیجه به رئیس دربار أفسر آژدانش”رشیق” با دو نفردیگر دستور داد هر یک سوار بر اسبی جدای از یکدیگر حرکت کند و با خود هیچ باری نه کم و  نه زیاد بر ندارد. تنها بر روی زین یک سجاده داشته باشیم و در سامرا بهم رسیده و برای ما محلّه ای و خانه ای را توصیف نمود و گفت هرگاه به آن سرا رسیدید خادمی سیاه چهره می بینید: “فاکبسو الدار و من رأیتم فیها فأتونی براسه” یعنی با غلظت وارد خانه شوید و هرکه را در آن سرا دیدید سرش را برای من بیاورید)پس ما به سامره رفتیم پس همانگونه که-معتضد- بیان کرد اوضاع را مشاهده کردیم و در دالان خانه سیاه ی بودکه مشغول بافتن بند شلوار بود پس از او درباره ی سرا وکسی که درآن است پرسیدیم پس گفت صاحبش پس بخدا قسم به ما توجهی نکرد وترسش از ما اندک بود پس ما به جستجو در منزل پرداختیم پس خانه ای مخفی یافتیم(ما هم یکباره وارد خانه ای شدیم  دیدیم مثل اینکه خانه ی امیر لشکری است. ترجمه ازآقای علی دوانی ره) و جلو درش پرده ای یافتیم که از آن قشنگ تر و بزرگتر نیافتیم که گویا آن را همان ساعت نصب کرده بودند (گویا در آن موقع دست کسی به آن نرسیده بود= ترجمه ازآقای علی دوانی ره). وگویا درخانه کسی نبوده؟؟

ورودبرکعبه ی دلها

پس پرده را کنار زدیم فإذا بیت کبیرکأنّ بحرافیه ماءٌ پس ناگهان با آسایشگاه؛ أتاقی بزرگ که گویا آن دریائیست بزرگ که در آن آب است روبرو شدیم؛ و در انتهای اتاق حصیری بود که دانستیم بر آب است(یعنی یقین کردیم بر روی آب است دچارتوهّم نشدیم) وفوقه رجل من احسن الناس هیئه  قائم یصلّی، و بر روی حصیر مردی بود که از همه ی مردم هیئتش نیکوتر بالای آن ایستاده نماز میگذارد. پس به ما و هیچ یک از اسبابمان کوچکترین توجهی نکرد.

خطای فاحش

پس احمد بن عبدالله پیشی گرفت تا با گام سریع به طرف اتاق رود پس در آب فرو رفت؛ و همواره بالا و پائین  می شد تا دستم را به سوی او بردم و او را نجات دادم و بیرون کشیدم و بیهوش گشته و ساعتی همچنان باقی ماند و همراه دوّمم نیز هم به کار اوّلی دست زد و او نیز به مثل اوّلی شد-درغرقاب و اضطراب و بیرون کشیدن ازآب- و من همچنان مبهوت ماندم؛ پس به صاحبخانه عرض کردم:”المعذره الی الله وإلیک………” با کمال عذرخواهی از الله و از شما پس من به خدا قسم نمی دانستم: این چه خبریه و به پیش چه کسی می روم و من به سوی خدا توبه کارم پس–آقا- نه به ما توجهی کرد و نه از حالت معنوی خویش خارج شد. فها لنا ذلک و انصرفنا، پس این حالت إمام باعث دهشت ما شد و از نزدش برگشتیم.همراه محترم درجنایت رشیق و دو همدستش بنگر کمر همت برقتل کسی بستند که أصلا او را نمی شناسند. تنها مُجَوّزشان امرخلیفه سفّاک معتضد و دخول به دون إذن اهل جنایتی دیگر أدامه ی داستانواین حالتش-یعنی حالت امام- باعث هول شدید ما شد و انصراف ازکارمان دادیم و از نزدش برگشتیم. و معتضد -خلیفه ی عباسی- انتظار ما را می کشید؛ و به پرده داران(به اصطلاح امروز أفسران آژدان) دستور داده   در هر ساعتی ما رسیدیم ما را به نزدش برند.پس درپاره ای از شب به دربار رسیدیم. پس ما را برخلیفه وارد کردند. پس از ما ازخبرکارمان پرسید، پس آن چه دیده بودیم حکایت کردیم. پس گفت افسوس بر شما آیا کسی قبل از من با شما ملاقات کرده و با کسی پیوندی و یا سخنی داشته اید؟ گفتیم :خیر

واکنش نابخردانه معتضد

پس خلیفه گفت:أنا نفیّ جدّی… من از جدّ خودم نیستم أگرشما این جریان را فاش کنید و لو به گوش یک مرد رسد- و سوگند شدید خورد- گردنتان را حتما می زنم (یعنی ازجدم عباس بن عبدالمطلب نیستم اگرگردن شما را نزنم) و ما جرأت إفشای این قضیه را نداشتیم مگر بعد از مرگش (غیبت شیخ طوسی ص ۱۴۸)

إتمام حجت بزرگ الله جلّ اسمه

آنها إمام را درچه حالتی دیدند؟ ایستاده روی حصیری که بر آب قرار داشت. تجلّی توحید خدابسم الله مَجریها و مُرسیها این نام مقدس خداست که حصیر را بر روی آب مستقر داشتهوکان عرشه علی الماء(هود-۷)این إمام عرش خداست که برروی آب ایستاده پس چون عرش است “الرحمن علی العرش استوی” خدای رحمان برعرشش چیره است  لذا  هیچ ترس و اضطرابی ندارد و نیزعرش جایگاه صدور فرمان الهی است.تأملی دیگر در این داستان احاله ماموریت سری به اشخاصی که نه امام را می شناسند و نه سامرا را تا در انجام مأموریت ازکسی ملاحظه نداشته باشند و شدّت در پنهان کاری که حتی مأمورین دربار ازآن بی خبر باشند و از این جز به مکرسیّئ به چیز دیگری می توان تعبیرکرد؟

مکر سیّئ دیگر-إدامه ی قضیّه اززبان قطب راوندی

آنگاه لشکر بسیاری فرستادند وقتی داخل خانه شدند صدای قرائت را ازسرداب خانه شنیدند؛ سربازان درسرداب را گرفتند تا از بالارفتن و بیرون آمدن خواننده ی قرآن جلوگیری  نمایند .امیرلشکر هم ایستاد تا همه ی لشکر به خانه بریزند و او را بگیرند؛ ولی از راهی که پهلوی در سرداب بود بیرون آمد و از جلو سربازان گذشت؛ وقتی ناپدید شد امیرلشکرگفت وارد سرداب شوید و او را دستگیرکنید! سربازان گفتند: مگر او نبود که از پهلوی تو گذشت؟ امیرلشکرگفت: من او را ندیدم. چرا گذاشتید برود؟! گفتند: وقتی ما دیدیم تو او را می بینی و چیزی نمی گوئی ما هم چیزی نگفتیم.(مهدی موعود ص ۷۸۸)

مطلب پیشنهادی

انوار مولا المهدی در کلام حضرت باری-قسمت دوم

حضرت مولی صاحب الزمان امام یازدهم ازذریّه امیرالمؤمنین علیه السلام که حضرتش خود به آن ...

انوار مولا المهدی در کلام حضرت باری-قسمت اول

بسم  اللّه الرحمن الرّحیم الحمد للّه ربّ العالمین.اللّهمّ صلّ علی محمّد وآل محمدکما محمّدأهل لذلک. ...